91/2/9
9:28 ص
خواستم ای بار حرف هایی را بزنم ک تا اکنون نگفته ام. اما هر چه قدر تلاش کردم، حرف هایم
در زندان قافیه ها
نگنجیدند. لغت های افسار گسیخته از من می گریختند
و آن ها هم نگرانند. انگار می ترسیدند بر لبانم نمود پیدا کنند و معنای موجودیت را حس کنند!
بگویم از مشکلات؟ شاید تکراری باشد اما از دهان مهدی نیز بشنوید.
واقعا آزادی چیست؟ شما بگویید. من گم شده ام در این دریای متلاطم و وسیع تعاریف آزادی که
هر گرگ صفتی برای
طعمه کردن یک عده و شکار عده ای دیگر به کار
می برد. شما آگاهم کنید که چرا خون ریزی داخلی کشور این قدر حاد شده و کسی به فکر درمان
نیست. از تو
خرابه بابا!!! :)))((( و اینک یک غصه ی غم انگیز و
خنده دار:
ماشین الگانس برای پلیس آوردن از خارج. بعد دیدن همش چراغش روشن میشه و روشن میمونه.
رفتن از شرکتش
پرسیدن فهمیدن که فقط تو جاهای ناهموار چراغش
روشن میشه. ای خدا این جا یه جاده ی صافم نیس تا برسه به راه های درست و هموار برا زندگی.
زندگی درست چ قد سخت شده و ... . ببخشید اگه اذیت شدین.
پیام رسان